در مداری خاکستری مداد رنگی روز را به شب میزدم ستاره و ماه را خودم میبافتم به هم خورشید را گرم تر از همیشه به آسمان رویایم میکوبیدمو از ته دل بلند بلند میخندیدم مانند دیوانه ای بی هدف بی دلیل بی صدا بلند میخندیدم به آرزوهایم پاک کنی برداشته بودم و افتاده بودم به جانش به جان کاغذی ک ردیف بود از رویاها از روزهایی که نقشه میکشیدم از آدم هایی که برای خود ساخته بودم از برد هایی که همه را باخته بودم پاک میکردمو بلند بلند به پهنای صورتم میخندیدم مجنون بودم مجنونی True Love...
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 11
گاهی خسته میشوم از واقعیت چمدانی از آرزوهایم میبندم خط سفید جاده را میگیرمو میزنم به دل خیال بی مهابا به دنبال توهمی شیرین راه را طولانی تَرَش میکنم گاهی جهت استراحتی کوتاه زیر سایه ی درخت خاطرات قدری مختصر گذشته را میشمارم روزهایش خاطراتش عشقو لبخندش و گاهی تلخی مثل زهرش و باز منو این چمدانو این جاده از روشنایی شروعو به تاریکی خاتمه آه که پایانی ندارد خیال و چقدر خوش است این مسیر نه مانعی و نه سرابی آنطور ک خودم باب میلم باشد جاده ش را میسازم یک به یک True Love...
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 4
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 20
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 9
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 11
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 27
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 14
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 22
جای تو خالیست
فردا که بیایی به سراغم
نفسی نیست...
True Love...برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 13
برچسب : نویسنده : dtruelove4ub بازدید : 19